گلهایی که در انحصار دامنه کوه زیریش میباشد
گل وگیاهان کوه زیریش بقدری زیباست که انسان را ساعتها مشغول خود میکند
چشم اندازی به گوه زیریش مراغه
گلهایی که در انحصار دامنه کوه زیریش میباشد
گل وگیاهان کوه زیریش بقدری زیباست که انسان را ساعتها مشغول خود میکند
چشم اندازی به گوه زیریش مراغه
İMADƏDDİN NƏSİMİ
حضرت عماد الدین نسیمی
عارف و شاعر توانمند آذربایجانی
دوشدو یئنه دلی کؤنول گؤزلرینین خییالینه / کیم نه بیلیر بو کؤنلومون فیکری ندیر، خییالی نه ؟
سیدعمادالدین نسیمی، شاعر و متفکّر حروفی
در قرن هفتم هجری بود. وی به ترکی و فارسی و عربی شعر سرودهاست. ولی
دیوان عربی او در طول زمان مفقود شده است. سازمان بینالملی یونسکو به
خاطر کوششهای وی در اشعار انسانی و صلح جهانی در سال ۱۹۷۳ این سال را سال
نسیمی اعلام کرد.
دیوان نسیمی حاوی قالبهای متنوع شعری از قبیل
غزل، قصیده، رباعی اکثرا به زبان ترکی است. به علت تأثیری که طریقت حروفی
به دیگر عقاید عرفانی داشته، بسیاری از شعرهای بکتاشی و علوی به نسیمی
نسبت داده شده است.
سبک شعری نسیمی:
نده سیغار ایکی جهان من بو جهانه سیغمازام
گوهر لامکان منم کون و مکانه سیغمازام
معنی:
هر چند دو جهان در وجود من گنجیده، من در این دنیا جای نمگیرم
من گوهر لامکان هستم که به کائنات و مکانها نمی گنجم
-----------------
آخیر زمانین فیتنه سی، بو گؤزلری شهلا ایمیش
گل دوش اونون سئوداسینا، گؤر کیم نه خوش سئودا ایمیش
معنی:
فتنه آخرالزمان، این شهلا چشم بوده است
بیا و عاشقش شو، تا ببینی چه عشقی بوده است
-----------------
فئردوسه منی دعوت ائدن زاهیده سؤیله
او تیکانه گؤز تیکمه کی گولزاریمی بولدوم
معنی:
به زاهدی که مرا به فردوس می خواند بگو
بدان خار چشم ندوز که گلزارم را جستم
-----------------
ابیات بالا نمونه بارزی از سبک عرفانی نسیمی و عقاید حروفیه است. در این بیت شاعر به دنیای مادی و متقابل آن یعنی جهان معنوی اشاره میکند و اینکه انسان حاصل از اتحاد این دو جهان است. بنابر این انسان از لحاظ روحانی از همان عنصر روحانی پروردگار خویش مایه دارد. لغت لامکان در اصطلاح عرفا معنی خدای را دارد. بنا به اعتقادات نسیمی هرچند انسان قادر به درک پروردگار نیست ولی بایستی در شناخت او کوشش نماید. او شناخت نسبی را از طریق خودشناسی ممکن میداند.
عاقبت این عارف واصل:
زاهدین بیر بارماغین کسسن دونر حق دن کئچر
گؤر بو میسکین عاشیقی سربا سویورلار آغلاماز
معنی:
اگر انگشت یک زاهد بریده شود، توبه کرده و از حق میگذرد
اما این عاشق مسکین را ببین که پوستش از سر تا به پا کنده شده ولی دم نمیزند.
در سال ۱۴۱۷ میلادی و در شهر شام بر سر پایبندی به عقایدش زنده زنده پوست بدنش کنده شده و سپس بدن مبارک این شاعر و فیلسوف آذربایجان تکه تکه شده تا درس عبرتی برای شاگردان و همفکرانش شود.
نمونه شعر:
نمونه1:آیریلیر
ای مسلمان لار مدد بو چشم فتان آیریلیر
آغلاماییم نئیلییم چون جیسمی دن جان آیریلیر
دلبرا هجرین الینده نئجه بیر زاری قیلیم
گؤزلریمدن ساناسان دریای عمان آیریلیر
رنگ چهرم زرد اولوبدور قامتیم همچو هلال
اؤ گونش یوزلو حبیبیم لاله خندان آیریلیر
گئتدی عقلیم گئتدی فهمیم قالمادی تنیمده جان
کونلومی شیدا قیلان شول چشم فتان آیریلیر
محشر یوم الحساب اولدی قیامت باشیمه
شول یوسف صورتلی دیلبر پیر کنعان آیریلیر
نمونه2:هارداسان
جانیمی یاندیردی شوقون ای نگاریم هارداسان
گؤزلریم نوری ایکی عالمده یاریم هارداسان
باغریمی قان ایلدی آجی فراقون گل ایرش
ای لبون وصلی شراب خوشگواریم هارداسان
فرقتون دردی منی گؤر کی نه مجروح ایله دی
ای گؤزی نرگس حبیب گولعذاریم هارداسان
صبری یغمالدی شوقون قراریم قالمادی
ای منیم آرام صبریم بی قراریم هارداسان
دانلود کتاب برگزیده آثار حضرت نسیمی
دانلود دیوان حضرت نسیمی
حضرت نسیمی نین سچیلمیش اثرلری نین اندیرمکی
اویله سرمستم کی ادراک ائتمزم دونیا نه دیر ؟
من کیمم ، ساقی اولان کیم دیر می وصهبا نه دیر؟
گرچه جاناندان دل شیدا اوچون کام ایسترم
سورسا جانان بیلمزم کام دل شیدا نه دیر؟
وورما زاهد وعدۀ باغ ِ جناندان دم ، کی من
بیخودِ دشت جنونم ، بیلمرم عقبا نه دیر؟
جلوۀ حسنی منی سرمست و بیتاب ائیله دی
حیرتم بو خلقته کیم اوندا نا زیبا نه دیر؟
ائیله دی عشق آتشی ، مسحور حسنین گؤزلرین
گؤرمز اولدوم غیری نین رعنا نه دیر، شهلا نه دیر؟
گر خطا اولدو دیلیمدن عذرومو ائیله قبول
ایندی حالیم بیلمرم یوخو نه دیر ، رویا نه دیر؟
ائیله دی عشق نوری ایله ، گؤزلریم اعما مینیم
آنلامادیم ایندی کیم ، خوشگل نه دیر، زیبا نه دیر؟
بیلمرم قارشیسینا نئجه خطا سوز سؤیله دیم
باخما دی وسورمادی حالیم کی ای رسوا! نه دیر ؟
نه سببدن داد ائدردین بؤیله فریاد ا ئیله دین
کیم؟ سنی ترک ائیله دی ، کیمدن غرض، ایما نه دیر؟
بیر نظر گر آتسا یاریم ، بیر دها گوللر آچار
اول شیرین سوزون یانیندا بولبول گویا نه دیر ؟
عید نوروز میراث ملی تورکها
ندا کامران کشتیبان
هر ملتی برای خود دارای فرهنگ و تمدن خاصی میباشد که این فرهنگ از ویژگیهای اصلی آن ملت محسوب میشود، ما آذربایجانیها نیز دارای فرهنگ، آداب و رسوم مخصوص خودمان میباشیم که باید قدر آنرا بدانیم. زبان، تاریخ، فرهنگ، آداب و رسوم ما جزو اساسی ترین سرمایه های ملی مان میباشند که برای فرد-فردمان ضروری و لازم است. از این سرمایه های ملی که در حقیقت زندگی همه ما بنوعی به اینها وابسته است نگهداری نماییم و ارزش آنها را بدانیم.
تاریخ پرافتخار سرزمین ما از قدیمیترین روزگاران که ثمره و نتیجه تلاش و کوشش پدران و مادران ماست و فرهنگ ما که یکی از غنی ترین فرهنگهای بشری است و نشانگر اینکه نیاکان ما باشرافت و سربلندی تمام در راه تکامل و پیشرفت تاریخ انسان قدم برداشته اند. در سرزمین ما آذربایجان از گذشته های دور نیاکان ما تمدنهایی مانند مانناها، اورارتوها، جزو افتخارات ماست که تپه حسنلو و جام حسنلو (واقع در 7 کیلومتری سولدوز) از یادگارهای دیرین نیاکان ماست شایان ذکر است در دنیا که نظیری برای جام حسنلو وجود ندارد در میان کنه کاری های روی آن نشانه هایی از مراسم مربوط به عید نوروز موجود و قابل رویت میباشد.
عید نوروز یکی از یادگارهای ماندگار فرهنگ و تمدن آذربایجان بشمار میرود که این فرهنگ و آداب و رسوم متعالی با گذر زمان در میان دیگر مردمان و ملتها نیز رایج گشته است بطوری که به مرور زمان از سرزمین آذربایجان فراگیر گردیده است اما آنچه مهم است اینکه از لحاظ تاریخی خاستگاه این فرهنگ، سرزمین آذربایجان میباشد.
عید نوروز اولین روز بهار است و یکی از یادگارهای ماندگار نیاکان ما میباشد که بعنوان ارمغانی بسیار گرانبها برای ما به یادگار گذاشته اند. این عید به گواهی تاریخ از 3هزار سال پیش در میان مردمان سرزمین ما رایج بوده است و با پایان یافتن فصل سرما و زمستان و با آغاز شکوفایی گل و سبزه و زنده شدن طبیعت، نیاکان ما به جشن و شادمانی میپرداختند و این روز را بعنوان سرفصل تازه ایی برای تجدید حیات و شادی و خرمی زندگی خوش محسوب می کردند.
همانطور که اشاره شد خاستگاه اصلی این جشن ملی، آذربایجان بوده است و حتی پیش از زرتشت در میان نیاکان اصلی ما در این سرزمین رایج و جاری بوده است. در منابع فارسی و دیگر منابع تاریخی آمده است که جمشید پادشاه فارسها با آیین نوروز، در آذربایجان آشنا میشود و بعد از آن دستور می دهد که در میان فارسها نیز این جشن آیینی گرفته شود.
همانطوریکه میدانیم آذربایجان نسبت به مناطق دیگر ایران بنا به موقعیت جغرافیایی دارای شرایط آب و هوایی مخصوص است که از ویژگیهای مهم آن بودن بودن زمستانهای سرد و طولانی می باشد و نیک میدانیم که چنین شرایط آب و هوایی در دیگر نقاط ایران وجود ندارد و به خاطر این موضوع ساکنان این سرزمین با تمام شدن فصل سرما و یخبندان و آغاز فصل بهار و بیدار شدن طبیعت به رقص و پایکوبی میپرداختند و بدین گونه این موضوع به یک فرهنگ عمومی و جشن ملی در میان نیاکان ما تبدیل شد. و بعنوان میراث گرانبها برای ما به یادگار ماند که حتی این فرهنگ به دیگر نقاط ایران بلکه بیشتر از آن به دیگر کشورها گسترش یافت. با دقت نظر در تاریخ ملاحظه میکنیم که نیاکان ما دریافته بودند که چهار عنصر دخیل در زندگی انسان (سو-اود-یئل-تورپاق) در واقع حیات بخش زندگی آنهاست و این چهار عنصر بعنوان سنبل حیات انسان و فلسفه وجودی زندگی انسان است.
در واقع باید گفت در زندگی ما تورکها چهار عنصر همیشه بعنوان سمبل ماندگاری قابل ستایش بوده و همیشه از طرف تورکها مورد تقدس قرار گرفته است به نوعی که حتی در آذربایجان آتش دارای جایگاه ویژه ایی بوده است. آتش بعنوان حرارت بخش زندگی و خاک و طبیعت در جهت بیداری و با آمدن زمستان و فصل سرما به نوعی زندگی انسان با یک رکود مواجهه میشد و انسان با مرگ طبیعت از هرگونه نعمت خدادادی محروم میشد و در زیر آماج تازیانه زمستان در شرایط سخت آب و هوایی که از چهار عنصر طبیعت یعنی (سو، اود، یئل، تورپاق) محروم میشدند پیش از پیش به ارزش و قدر و منزلت این چهار عنصر پی می برد و با آمدن بهار اولین روز این فصل را به همین جهت در سطحی گسترده جشن میگرفتند.
ما پیش از اینکه به مراسم اصلی عید نوروز و ویژگیهای آن اشاره کنیم ضروری است که در مورد سمبل و نماد این چهار عنصر موجود در طبیعت توضیحی ارائه دهیم:
نیاکان ما در مواجهه با شدیدترین شرایط سخت زندگی دریافته بودند که (سو اود یئل تورپاق) دارای اهمیت خاصی در زندگی شان است. و بنا به همین جهت با نزدیک شدن فصل بهار چهار هفته آخر فصل زمستان را به نام یکی از این چهار عنصر نامگذاری میکنند . سو مظهر و نماد حیات و تجدید زندگی است اولین هفته را بنام (سو چارشنبه سی) نامگذاری کرده اند بنا به اهمیت وجود (سو) در زندگی انسان که بعنوان مایه حیات انسان است و برفها و یخهای زمین آرام آرام ذوب میشوند این موضوع برای نیاکان ما از اهمیت و ارزش بسیاری برخوردار بود دومین هفته را نیاکان ما تحت عنوان (اود چارشنبه سی) نام نهاده اند که مظهر حرارت و نور و روشنایی است. و آتش و نور و حرارت است که به طبیعت روح تازه میبخشد و به زمین حرارت میدهد نیاکان ما بر این باور بودند که هر قدر آتش و خورشید را مقدس بحساب آورند همان اندازه طبیعت زودتر بیدار میشود و به انسانها سعادت به ارمغان می آورد. بودن آتشگاه های متعدد در سرزمین آذربایجان خود شاهدی بر ایادعای ماست که آتش و خورشید دارای چه اهمیتی در میان نیاکان ما تورکان بوده اند. سومین هفته آخر ماه فصل زمستان را پدران و مادران ما تحت عنوان (یئل چارشنبه سی) نامگذاری کرده اند چون در این هفته باد با آمدن خود به زمین و طبیعت زندگی نوید بیداری میدهد (یئل) در یک مدت کوتاه تمامی زمین را پشت سر میگذارد و زمین را به بیداری فرا میخواند بنا به اعتقاد نیاکانمان (یئل) خود یکی از خدایان قدرتمند میباشد.
آخرین چارشنبه سال نیز تحت عنوان (تورپاق چارشنبه سی) نامگذاری شده است که با جذب گرما و حرارت بیدار میشود که در نزد مردم با نام (ایلین سون چارشنبه سی) مشهور است. در آخرین چارشنبه سال (تورپاق) با قدرت و نیرو و کمک (سو) (اود) (یئل) جان میگیرد. نیاکان ما بیداری زمین را با مراسمهای گوناگون با نغمه سرایی و آیین های متعدد جشن میگرفتند و پایان یافتن روزهای سخت زمستانی را به همدیگر تبریک میگفتند و به باور و اعتقاد اجداد ما یئل اود سو به مهمانی تورپاق مروند و در معبد تورپاق جمع میشوند و روزهای سخت زمستانی را توام با قحطی و فلاکت و سختی بوده است بر او عرضه میدارند و الهه تورپاق را به بیداری دعوت میکنند و این چهار الهه دست در دست همدیگر با خواندن این شعر:
سو گلدی ها، اود گلدی ها، یئل گلدی
تزه عومور – تزه تاخیل ایل گلدی
دنیای روشنایی ها را به مردم به ارمغان می آورند و مردم نیز با دیدن این وضعیت به جشن و پایکوبی در طبیعت میپردازند و مراسمها و آداب و رسوم پر شکوهی را به اجرا میگذارند. باید گفت که امروز دیگر مثل گذشته مردم این چهار هفته را بطور مجزا جشن نمیگیرند بلکه به مرور زمان با فراموش کردن فلسفه وجودی این مراسمات همه آنها را یک جا جشن میگیرند. نام چارشبه سوری بنوعی تحریف شده چارشبه سویی میباشد که به چند دلیل میتواند نظر صائبی باشد یکی اینکه ساختار ترکیبی دو کلمه یعنی اینکه اگر فارسی میبود باید گفته میشد سور چهارشنبه، دیگر اینکه با توجه به هفته های آخر سال که هرکدام بنام یکی از عناصر چهارگانه طبیعت در زبان تورکی نامگذاری شده است و همچنین خود کلمه سوری نمیتواند افاده معنی داشته باشد و اگر سوری را به معنای جشن و مهمانی در نظر بگیریم باز غلط است چون در فارسی سور وجود دارد نه سوری. و نهایتا اینکه مردم در سحرگاه این روز برای آوردن آب به سرچشمه ها میروند و این خود دلیلی براین ادعاست که این کلمه همان (چارشنبه سویی) میباشد. به هر تقدیر مردم که غروب و شامگاه آخرین چهارشنبه سال با بر پا داشتن آتش و پریدن از روی آن و خواندن این شعر:
آتیل باتیل چرشنبه
بختیم آچیل چرشنبه
به رقص و پایکوبی میپردازند و در سحرگاه چارشنبه با رفتن به سرچشمه ها به خواندن نغمه ها و اشعار مخصوص میپردازند.
اما از دیگر مراسمها و آیینهای عید نوروز سفره (یئددی سین) میباشد که یکی از آیین های ویژه در عید نوروز است که متاسفانهبه مرور زمان با سلطه سیاست و فرهنگ فارسی این آیین زیبا در شکلی دیگر و بالباسی تحریف شده که هیچ سنخیتی با اصالت اولیه آن ندارد در آذربایجان رایج شده است. با صراحت میتوان گفت که سینهای موجود در (یئددی سین) (هفت سین امروزی) از فرهنگ غنی تورکی به عاریت گرفته اند و اگر معادل آن کلمه را داشته اند همان را بکار برده اند مانند سیر که جای (سریمساق) بکار برده اند و گرنه کلمات دیگری را که از هیچ ماهیت و اصالتی فرهنگی برخوردار نیستند جایگزین کرده اند که بسیار مسخره منماید چه این (سو) ماده اولیه حرکت است که در زندگی نقش بازی میکندو مایه حیات است نه سنجد!!! البته بعضی از کلمات را نیز که در زبان فارسی برای آنها اصلا معادلی نبود به همان شکل بکار گرفته اند ماندد سرکه و سوماق و سمنی البته در معنی دیگر اطلاق کرده اند.
از عهد باستان در مناطق مختلف آذربایجان به سفره (یئددی سین) (باجا قاباغی بزمک) میگفتند لازم به ذکر است در گذشته خانههای نیاکان ما دارای یک پنجره مخصوص بود که به آن باجا میگفتند. و چون نیاکاکان ما بر این اعتقاد بودند که در عید نوروز روح اجداد ما به خانه های خود سرکشی میکنند و از طریق باجا وارد خانه میشوند این سفره را در مقابل همابل همان باجا پهن میکردند و انواع خوراکیها را که هر یک نماد و سنبلی از موضوعات مرتبط با زندگی است در آنجا قرار داده اند که روح اجدادشان با دیدن آنها راضی و خشنود گردد پس با سعی و کوشش فراوان در جهت تزیین هرچه بهتر سفره برمی آمدند بلکه هرچه بیشتر روح اجدادشان را خشنود و راضی میساختندکه زندگی فرزندانشان در رفاه و آسایش میگذرد و از طرف دیگر این محصولات غذایی را که هریک به نحوی در زندگی انسان دارای نقش عمده ایی بودند مورد تقدس قرار دهند که هر یک از این سین ها بعنوان رمز و سمبلی در زندگی انسان عبارتند از :
1.سو: که این مایه حیات بعنوان رمز و بقای زندگی انسان بشمار میرود و زندگی انسان بدون وجود آن امکانپذیر نیست و در گذشته های دور در میان تورکان حتی مورد پرستش قرار میگرفت و بدین جهت یئددی سین دارای جایگاه ویژه ایی است و تورکها همیشه آنرا ارج میگذارند چرا که رکن حیات آدمی ایت.
2.سمنی: هرچند امروزه بعنوان حلوای خوشمزه و خوردنی بشمار میرود باید گفت که در اصل این کلمه با ماده اولیه آن اطلاق میشده است یعنی (سبزی) که نماد و سمبل تجدید حیات در زندگی است یعنی در واقع در گذشته های دور سمنی به سبزی گفته میشد ولی بعدها با فراموش کردن اصل لغت و معنی اولیه آن با آن نوعی خوردنی تغییر نام یافته است که حتی این موضوع را میتوان در این شعر مشاهده کرد که زنان هنگام پختن سمنی دسته جمعی آنرا می سرایند:
سمنی ساخلا منی
ایلده گویرده رم سنی
سمنی آل منی
هر یازدا یادا سال منی
و یا در شعر ذیل:
سمنی سازانا گلمیشم اوزانا اوزانا گلمیشم
سن گلنده یاز اولور
یاز اولور آواز اولور
با توجه به معنی (گویرده رم) یعنی سبز میکنم میفهمیم که سمنی همان سبزی نماد و سمبل تجدید حیات است که فارسها سبزی را جایگزین آن کرده اند و خود سمنی را در معنی خوردنی و شیرینی بکار میبردند باید گفت امروز در آذربایجان شمالی کلمه سمنی با حفظ معنی اصیل خود یعنی سبزی در زبان مردم رایج است.
3.سریمساق: که بعنوان رمز سلامت انسان میشود و از گذشته های دور به فواید مختلف آن تاکید بسیاری شده است.
4.سوجوق: که بعنوان سمبل و رمز شیرین زندگی است که از عهد باستان بعنوان یکی از لذیذترین و خوشمزه ترین شیرینیها در آذربایجان بوده است و هنوز هم رایج است.
5.سونبول: رمز و نماد برکت زندگی است و در واقع سونبول که همان گندم باشد و ماده اصلی نان است در زندگی انسان نقش اساسی ایفا میکند و به همراه سو دو عنصر اصلی و اساسی حیات انسان هستند که متاسفانه فارسها این رکن اساسی را نیز بسان سو از سفره یئددی سین حذف کرده اند یعنی در واقع به جهت نبود معادل آن سین دیگری را جایگزین کرده اند.
6.سوماق: که بعنوان سمبل و رمز مزه و طعم زندگی محسوب میشود.
7.سیرکه(سرکه): بعنوان رمز و سمبل برطرف کننده مزاج بد بدن انسان است. لازم است اشاره کنیم که عدد هفت در میان ما تورکان دارای جایگاه ویژه ایی است و کلا باید گفت که این عدد را برای اولین بار سومئرها یعنی نیاکان ما تورکها ابداع کردند که به مرور زمان در میان ملل نیز برای خود جای باز کرده است و نیز لازم بذکر است که در گذشته های دور به عید نوروز در میان تورکان (یئنی گون) میگفتند و این موضوع را آشکارا میتوان در کتاب دیوان لغات التورک محمد کاشغری که هزار سال پیش نوشته شده است مشاهده کرد که به مرور زمان به نوروز تغییر نام یافته است.
در خاتمه باید اشاره کنیم که در فارسی لغتی برای (بایرام) وجود ندارد و (عید) یک لغت عربی است که فارسها بکار میبرند یا بهتر است بگوییم که اصلا فارسها دارای چنین مراسمی نبوده اند که لغتی نیز برای آن داشته باشند. حتی لغت (جشن) نیز تورکی است که در فرهنگ سنگلاخ بدان اشاره شده است. من از همه مردم آذربایجان بعنوان یک فرزند کوچک میخواهم که سفره یئددی سین را به شکل واقعی آن که دارای ابعاد وسیع بار هویتی نیاکان ماست اجرا کنند و حتی فارسها نیز باید یئددی سین را بنحو واقعی آن اجرا نمایند که سیب و سنجد هیچ معنای فرهنگی خاصی را در رابطه با زندگی انسان ایفا نمیکند. ماهی درون آب نیز تنها بخاطر زیبایی سفره نیست بلکه ماهی در آب بعنوان رمز حیات است و آب مظهر زندگی است . همچنین باید اشاره کنیم که حتی چهار عنصر یادشده در بالا یعنی (اود، سو، یئل، تورپاق) نظر به اهمیت شان در زندگی و فرهنگ تورکان بنام روزهای هفته از عهد باستان اطلاق شده است و روزهای هفته بدین شکل در تاریخ تمدن تورکان قید گردیده اند:
شنبه : یئل گونو
یکشنبه : تورپاق گونو
دوشنبه : دوز گونو
سه شنبه: آرا گونو
چهارشنبه : اود گونو
پنجشنبه : سو گونو
جمعه : آدینا
مسائلی که ذهن ما را مشغول می کند!
ایگیت اَمَک ایتیر مَز
iğit əmək itirməzyaşasin azərbaycanimiz
نگاهی به سفرنامه منظوم کریمی مراغه ای «
سفرنامه باکو » یا « باکو سفرنامه سی » سروده شاعر توانمند و متعهد
کشورمان استاد حاج حسین کریمی مراغه ای (متولد 1310 - مراغه ) از ویژگی
های دیگری نیز برخوردار است و آن ، طنز نهفته در کلام شاعر است. کریمی
مراغه ای شاعر اهل بیت (ع) است و در عین حال ، اشعار طنز وی که از مضامین
اجتماعی ، ساسی واخلاقی سرشار است ، در بین آذری زبانان رواج و رونق
دیگیری دارد. طنز نهفته در کلام کریمی و یا اشعاری که وی در حوزه طنز
سروده ، از تکلف عاری است.شعر طنز کریمی در عین حال که حامل پیام ها و
مضامین اجتماعی ، سیاسی و اخلاقی است ، به دلیل روانی ، بی تکلفی و سادگی
زبان و بیان همواره با استقبال عام و خاص رو به رو بوده است. همین
برخورداری « سفرنامه باکو » از طنز است که این سفرنامه را از دیگر سفرنامه
های منظوم متفاوت کرده است. سفرنامه
باکو بازتاب سفر کریمی مراغه ای و دوستان شاعرش ( رضا پاشازاده ، آتش و
ناظر ) به باکو می باشد. این سفر در سال 1369 انجام گرفته است. شاعر و
دوستانش از جلفا وارد نخجوان شده و با قطار به باکو رفته اند. هنگامی
که نگاه شاعر در آن سوی مرز ، به جلفای نخجوان می افتد ، آه از نهادش برمی
آید و از اینکه با انعقاد عهدنامه های شوم گلستان و ترکمنچای ، بخشی از
خاک پاک ایران تجزیه شده است ، اشکش روان می شود : او تایین جلفاسینا دوشدی گؤزوم بولمورو هئچ نه حالا قالدیم اؤزوم و
با اشاره به عهدنامه ننگین گلستان می گوید : ای آنکه آتش را بر ابراهیم
گلستان کردی و درد مظلومان را درمان می کنی باردیگر سرزمین را که از وطنم
جدا کرده اند ، به وطنم بازگردان ... دئدیم ای ناری گلستان ائلیین درد مظلوملارا درمان ائلیین لطف ائله روحومی قئیتر بدنه آیریلان توپراقی قئیتر وطنه ... و
سپس در لابلای ابیات سفرنامه ، از وضعیت عمومی نخجوان و باکو ( مرکز ایران
شمالی ) ، نحوه رفتار مقامات و شاعران آنها سخن می گوید و از بلاهایی که
روسیه و ترکیه بر سر مردم آن سامان آورده اند ، پرده برمی دارد و به مسایل
مهم فرهنگی و مذهبی و رواج فساد در آن منطقه اشاره می کند. شاعر چندان از
وضعیت فرهنگی باکو دل آزرده است که می گوید باکو زندان مؤمن و بهشت اهل
فساد است : الغرض مؤمنه زنداندی باکی عیاشا روضه رضواندی باکی ... هنگامی
که سفر پایان می پذیرد و شاعر و یارانش وارد ایران می شوند ، بر خاک پاک
میهن بوسه می زنند و پرچم سه رنگ ایران را بر روی دیده می مالند : دوشوب اؤپدوک وطنین توپراقینی یوزه چکدیک او گؤزا بایراغینی
۰۰ادامه مطلب شعر استاد
http://www.farabiauoob.mihanblog.com
باکو سفرنامه سی
اوتایین جلفاسینا دوشدی گؤزوم |
بولمورم هیچ نه حالا قالدیم اؤزوم |
ائیلهدیم سمت گلستانه نظر |
گؤزیاشیم آخدی، دوشوب جانه شرر |
او گلستان غمیمی ائتدی تازا |
گؤزیمون یاشینی قاتدیم آرازا |
دولدی قلبیمده اولان قان گؤزومه |
آتشه دوندی گلستان گؤزومه |
دئدیم ای ناری گلستان ائلیین |
درد مظلوملارا درمان ائلیین |
لطف ائله روحیمی قئیتر بدنه |
آیریلان توپراقی وصل ائت وطنه |
کیم آیوردی سری تندن وطنیم؟ |
منی سندن، سنی مندن وطنیم؟ |
آخ! نهقدری آخاجاقسان آرازیم |
دورنالار تک باخاجاقسان آرازیم |
فتحعلی شاه قرا اولسون اوزون |
یاخشی ساتدین وطنی گئتدین اؤزون |
شل اولا انگلیسه قاب یالیان |
ترکمن چای سندین امضالیان |
محو اولا ملّته نفرت یارادان |
گؤزل ایرانیمی بؤلدی آرادان |
ائله که کئچدیق آرازدان اویانا |
اولدی اوّل یئریمیز خسته خانا |
مرزبان بیر روسیدی، بیر کؤپک اوف! |
ساری توک، گؤزلری گؤی، آدی ژوکوف |
بیر چاخیر خومچاسی، بیر مرد عبوس |
دئدیم آی ذاتوه لعنت بئله روس |
پرآچوب قرقی تک آشدیق حاصاری |
جلفانی، نهرهمی، چشمهباساری |
ماشین القصه بیزی گتدی جانا |
یئتیشیب قافلهمیز نخجوانا... |
ایچری یاخشی کثافت خانادی |
دئدیم اوغلان بورا محنت خانادی |
نه هتل؟ پرده جریق، پلّه اوچوق |
غذا یوخ، آفتافا یوخ، دستشو یوق |
شهریده اولدی گؤزل گشت و گذار |
بو گؤروشدن الیمه گلدی عیار... |
اولارین روس دگیشوب دبلرینی |
دؤندروب ترسیه مذهبلرینی |
نه نماز واردی، اولاردا نه نیاز |
اولسادا گر یوزه اون، بلکهده آز |
بیزی شاعرلر آپاردی قاطارا |
بیزده چوخ دل آغیز ائتدوق اولارا |
شعرادن بیری منباب ثواب |
کادو گتدی بیزه، بیر شیشه شراب! |
دئدوق احسن دینوه، ایمانووا !! |
کادووا، حرمتوه، احسانووا !! |
اتوووه اندامووا گوزتاشووا |
بو نئجه تحفهدی، دگسین باشووا |
الغرض سؤز آز اولا، تئز قوتولا |
باکویا قافلهمیز دوشدی یولا |
نه قاطار؟ بولدی سویوندان چاخیری |
وودکا سئل تک کوپهلردن آخیری |
باشلادیم بیر کیشییه عرضِ گله |
ای مسلمان! نییه بس وضع بئله؟... |
دئدی بوغموش بیزی قارداش خفقان |
دین و مذهب سؤزی گئتمیش آرادان |
دئدیم ایران، داشووا توپراقووا |
قربانام داغدان اوجا بایراقووا |
مرحبا نظمیوه، آبادلقیوا |
شرعی قانونوه آزادلقووا |
الغرض بئینیمی چاتداتدی قاطار |
ساعت اوندا باکویا چاتدی قطار |
باکویا باخدیم اورک دؤندی قانا |
باش قالوب هاردا، دوشوب جان هایانا |
اوره گیم یاندی گؤزل توپراقیما |
دست ظلمایله بؤلونمش باغیما |
وای گؤزل اردوبادیم، نخجوانیم |
شکی، شیروان، شماخی، لنکرانیم |
وطنی ائتدیله قربانلیق اتی |
بؤلدولر، پایلادیلار مملکتی |
هر گلن کشوری حرّاج ائلهدی |
بیزی بیگانهیه محتاج ائلهدی... |
هتله بیرده قئییتدوق ناهارا |
قسمته باخ! بیز هارا، باکو هارا |
او گؤزللیقدا هتل ده نه ثمر |
یوخیدی نظم و نظافتدن اثر |
توالتده سویی یوخ، بیلمهلیسن |
اؤزیوی کاغذیلن سیلمهلیسن! |
باکی جمهوریسینون باش وزیری |
طنز و تفریحده یوخدور نظیری |
شاما چکدی هتله قافلهنی |
آچدی بیر بحث سیاسی علنی |
سؤز اوزون، سالدی بیزی حوصلهدن |
چوخ قالوبلار دالیا مسئلهدن |
گاهی ملعون ستالین، گاهی لنین |
نه بولاردا قویوب ایمان و نه دین |
قورباچوف بیر تیکه دوتموش اولارا |
ایمدی حسرتله قالوبلار آوارا |
گرچه خودمختار اولوبلار نه ثمر |
اختیاردان نه خبر وار نه اثر |
ترکیه قابلیوب اوز سوقاتینی |
جمله مکتوبلاری اولموش لاتینی |
او وئروب نقشة پرچملرینی! |
اقتصاد آرتیق ائدیب غملرینی |
نه باکی، شیطانین آلوئر بازاری |
تهرانین شاه زمانی لالهزاری |
شوروی پیس حالا سالمیش باکینی |
نجسدن نجس ائلیوبدی خاکینی |
فقط اسلام آدی دللرده قالوب |
هامی احکام خدا یئرده قالوب |
رقص و آواز و زنا، فسق و فجور |
قاریشوب بیربیرینه جوربه جور |
ایکی شِیدن یوخودی نام و نشان |
بیر نمازدان، بیری ده آفتافادان... |
الغرض، مؤمنه زنداندی باکی! |
عیّاشا روضة رضواندی باکی! |
روس آلوبدور باکینین مذهبینی |
ترکیه غارت ائدوب مکتبینی... |
صبح یکشنبه، یئتوب کوچ رحیل |
بختمیز نخجوانا اولدی دلیل... |
آرازی قافلهمیز آشدی گنه |
حمد اولا خالقه، گلدوق وطنه |
ائله که کورپونی کئچدوق بو تایا |
وطنین داشلارین اوخشاتدیق آیا |
دوشوب اوپدوک وطنین توپراقینی |
یوزه چکدیک او گؤزل بایراقینی |
مصاحبه ماهنامه آفتاب آذربایجان با بویوک آغا(ماراغالی هنرمند) |
خالقا آغ ساققالیق ائتمک هر آداما نصیب
اولمور.بعضی لری آغ ساققالیغی ساچلارین آغارماسی ایله شرطلندیریرلر آما
بئله دوشوننلر سهو ائدیرلر.آغ ساققالیق عاغلین، شوعورون، یارادیجی،تفکورون
دوزگون فعالیتی ایله، خئیرخواه ایشله،باشقالارینا عاغیللی مصلحت وئریلمه
سی، دوغرویول گؤستریلمه سی ایله اؤلچولور”. آغ ساققال آچدیغی قاپیدان بوش
قاییتماز “ دئمیشلر. آذربایجان خالقی نین آغ ساققاللاریندان بیری ده
حاقیندا صحبت آچدیغیمیز «بؤیوک آغا » دیر. اؤز خالقینی اورکدن سئومک
باخیمیندان تایسیز بیر شخصت دیر بو آغ ساققال کیشی.
بیوک آغ شکوری زاده کیمیدیر؟ نئچه یاشینیز وار بؤیوک آغا ؟ ائولنمیسن؟ آخی دئییرلر جوانلیقدا بیر قیزی سئویردین؟ نه دن یاخشی پالتارلار گئییب دولانمیرسان همشه پوزقونسان؟ چوخلاری سنه دلی بؤیوک آغا دئیرلر، نه دن؟ مردم دن اینتیظارین نه دیر بؤیوک آغا؟ هردن قولاغیوا نه دن قیغیللی سانجاق تاخیرسان؟ ایندیسه یاردیم ائده نین وارمی هئچ بؤیوک آغا؟ اوره یینین گیزلی سؤزلریندن دئ گینن؟ جاوانلارا سؤزون؟ بوینوندا کی تسبیحی نئچه یه آلمیسان؟ بؤیوک آغا ائشیتمیشیک موسیقی ساحه سینده چالیشان تانینمیش شخصیت لردن ماراغا شهرینده سنین گؤروشونه گلیب لر، عالیم قاسیموف و ...؟ شاگیردین زادین اولوب؟ پینوشت : این گزارش توسط
همشهری عزیزمان آقای "هادی نظری" تهیه شده و در شماره 41 ماهنامه آفتاب
آذربایجان (اردیبهشت 1389) چاپ شده است، آقای نظری مقالات دیگری نیز درباره
شهرمان دارند که جا دارد از ایشان تشکر کنیم. |
بیر آیری طنز شئر استاد (کریمی مراغه ای ) دن خدمتوزدییک اومودوم وارکی بو شئر دن هامی عزیزلریم هم لذت آپاراسین و ده کی هامیمیزا بیر یاشام درسی اولسون.....
ساقلئ قئمدا منی یاد ائت اخوی
من اولندن سورا جئرما یَخَوی
ساقلئ قئمدا منی دیندیر دیلیلن
گلمه ترحیمیمه تاج و گولیلن
ساقلئ قئمدا الیوی چک باشیما
یاخما بورنون زئلئغن باش داشیما
تا وارام اوزمه الیمدن، الیوی
نه قرا گیر؛ نه اوزاد سقلووی
قوی یانیئم من سنه سنده منه یان
سن منه جان دی؛ دیگیم من سنه جان
سالالما قبریمه شالوار؛ باقووئ
دایاما بوگرومه س..؛ دا… وئ
دیلیم اولسیدئ بوزاردئم تاقووی
الیم اولسیدئ کسردیم آقووئ
ساقلئ قئمدا قولووی بوگنوما سال
گاهی گاهی بوسولان گونلومی آل
هئش گلیب قبریمه یاد ایتمه منی
باشیما چالما غلط فاتیحه نی
قالاما شمعیله سونقار گو… مه
اولموشم؛ یاخمامئشام بال گو..مه
کاش گورکان قویا قبریمه دلیک
منیله دفن اولا بیر جانلی چلیک
او آداملار کی گلیر فاتیحیه
ساقلئقئمدا منه چیخمازدئ ییگه
اوزادئدیم کفن آتدان چلیگی
زور وئریدیم گنلردی دلیگی
بابا ساقلئ قئدا منیم گول اؤزؤمه
مشتری اول سوزؤمه هم اوزؤمه
منی تشویق ائله طلعت لریله
گونلومی شاد ائله دعوت لرله
نه یالاندان چپی، قه قه لریله
مرسی، احسن، یاشا، به به لریله
ائل گرک قیمت اشعاری بیله
نیه ایراندا گورک شاعیر اوله
صنعت شعری چکیلر فیسادا
دوشدی بازاری فیصاحت کاسادا
بیر غزل کی گلیر عشقیله باشا
کیم آلئر غزلی بیرده باشا
سعدی، حافیظ، بابا طاهر، خیام
سحرین ائتدی ناهار، ناهارسئز اخشاما
کیمدی گیگدی اگنینه قیمتدی قبا
سالمادئ چیگنینه بیر تازه عبا
شهریارین ادی دیللرده گزیر
تازه حیدر بابا اللرده گزیر
بیر کیچیک ائوده گونون وئردی باشا
قالدئ بیر مانقالئ بیر حوقا ماشا
ای خدا وئر بیزه عقل و شعور
شاعری ائلمیک زینده به گور
حدود 200 سال پیش معروفترین صابون سنتی کشور در شهرستان مراغه تولید شد. |
|
به گزارش واحد مرکزی خبر ، براساس پژوهش مرکز مطالعات سازمان بازرگانی آذربایجان شرقی نخستین کارخانه صابون سازی سنتی ایران حدود سال 1200 هجری شمسی در مراغه و اولین کارخانه صنعتی تولید صابون در سال 1307 هجری شمسی در اصفهان آغاز به کار کرد. تا پیش از تولید صابونهای صنعتی ، در بیشتر شهرهای ایران مردم از صابون مراغه استفاده می کردند و هم اکنون نیز در بازار سنتی همه شهرهای ایران صابون های سنتی مراغه طرفداران زیادی دارد. صابون مراغه را دنبه گوسفند و سود سوزآور شکل می دهد و در ساخت آن از مواد شیمیایی استفاده نمی شود . امروزه نیز با وجود رواج صابون های صنعتی ، این نوع صابون همچنان به عنوان یکی از شوینده های سنتی رایج میان خانواده های ایرانی مورد استفاده است. صنعت صابون سازی در شهر مراغه با قدمتی بیش از 2 قرن هنوز به صورت سنتی و نیمه صنعتی به فعالیت خود ادامه می دهد . صابون سنتی مراغه با وجود رواج صابون های صنعتی همچنان با تولید 200 تن در سال موقعیت بازار خود را حفظ کرده اما به علت تهیه سنتی و نامناسب بودن کیفیت مواد شوینده نتوانسته است جایگاه اصلی خود را در بازارهای داخلی و خارجی به دست آورد. یک داروساز با اشاره به ویژگی های این صابون گفت : این صابون بهعلت دارا بودن PHمناسب و میزان اسید کنترل شده آن حساسیتهای پوستی را از بین می برد و پیاز مو را تقویت میکند و به علت نداشتن عوارض جانبی استقبال از آن روز به روز بیشتر شده است. دکتر یونس نصرالهی افزود : صابون مراغه در سه رنگ سفید ، زرد و سیاه تولید میشود و معروفترین نوع آن صابون زرد است . وی ادامه داد : تنها فرق صابون زرد و سفید در رنگ آنهاست ولی صابون سیاه از ضایعات این صابونها به وجود میآید و قدرت پاک کنندگی آن نسبت به بقیه کمتر است. نصراللهی افزود:در برخی موارد به ترکیبات صابون سیاه ،سدر و رنگ حنا اضافه میشود که دراین صورت صابونی مناسب برای رفع شوره سر، ریزش مو و تقویت پیاز مو است. نتایج تحقیقات مرکز مطالعات سازمان بازرگانی آذربایجان شرقی نشان می دهد که در کشورهایی مانند فرانسه ، لبنان ، جمهوری آذربایجان و ترکیه ، صابونهایی سنتی با تقلید از صابون مراغه تولید می شود. مدیر یکی از بزرگترین واحدهای تولید صابون سنتی مراغه گفت : پیه های حیوانی جمع آوری شده از شهرهای مختلف کشور بویژه اصفهان ، شیراز ، قم ، کاشان و شهرهای شمالی به مراغه منتقل می شود و در دیگ های بزرگ با مقدار مشخص سود سوزآور مخلوط و سپس آب به مقدار لازم به آن افزوده می شود. محمدرضا نژند علی ادامه داد : آب شهر مراغه شیرین ، بدون هرگونه املاح و برای تولید صابون بسیار مناسب است که پس از اضافه شدن آب مرحله جفت شدن یا در اصطلاح صابون سازان، شیرین شدن شکل می گیرد و مواد مخلوط شده 24 ساعت برای پخت دوم در دیگ های مجزا قرار می گیرد. وی افزود : با افزودن رنگ های سفید ، زرد ، سیاه و یا حنا رنگ ظاهری صابون شکل می گیرد و به بخش قالبدان منتقل می شود و در طول 18 ساعت صابون ها در قالبدان کمی خشک شده و شکل اولیه به خود می گیرند و سپس به محیط باز منتقل می شود و هفت تا 10 روز در هوای آزاد و زیر نورخورشید می مانند و سپس سه تا 6 ماه روی قفسه های چوبی که معمولاً از سطح زمین بالاتر است و از همه طرف هوا به صابون می رسد ، نگهداری می شوند تا پس از خشک شدن کامل با دستگاه بسته بندی و در وزن های مختلف به بازار های مصرف فرستاده شوند. متخصص پوست با اشاره به مزیت صابون مراغه از لحاظ طبی گفت : تن و موی افراد پس از شستن با این صابون ، نرم و لطیف می شود و از شوره و خشکی پوست نیز خبری نیست و علاوه بر آن ماندگاری صابون مراغه بیش از 10 سال است و هر چه صابون مراغه کهنه باشد ارزش شویندگی آن بیشتر می شود. دکتر داریوش هوشمند اضافه کرد : اگر در تولید سنتی و نیمه صنعتی صابون مراغه ، تولیدکنندگان دقت کافی کنند و بیشتر از مواد مرغوب و طبیعی استفاده کنند این صابون می تواند در شست و شوی مو و بدن بهترین صابون سنتی دنیا لقب گیرد. رییس شورای اسلامی شهرستان مراغه نیز گفت : مراغه جزو 10 شهر تاریخی و کهن ایران محسوب می شود و روزانه صدها گردشگر ایرانی و خارجی برای دیدن آثار بی نظیر به این شهر سفر می کنند و همه میهمانان به هنگام بازگشت علاوه برحبوبات ، خشکبار و آجیل ، صابون مراغه را نیز به عنوان سوغات به دیار خود می برند. جویا تصریح کرد : بسته بندی مناسب صابون مراغه و توجه به کیفیت تولید آن توانسته است این محصول را به بازارهای داخلی و خارجی سوق دهد طوری که اکنون صادرات این صابون به کشورهای آسیای میانه ، قفقاز ،ترکیه و عراق آغاز شده است و صادرات چمدانی آن به اروپا نیز از سالها پیش صورت می گرفت. شهردار مراغه نیز خاطرنشان کرد : یکی از موارد استفاده صابون مراغه در سنگک پزی های کشور است چرا که خمیرنان سنگک بسیار شل و غیرقابل انعطاف است و به همین علت هنگامی که در تنور قرار می گیرد تا پخته شود مقدار زیادی سنگ به آن می چسبد . ابراهیمی افزود : به همین علت نانوایان سنگکی در تمام کشور صابون مراغه را با تخته چوبی در تنور ، روی سنگ ها می کشند و این کار باعث می شود تا سنگها لغزنده شوند و خمیر به راحتی به آنها نچسبد و در نتیجه هنگامی که نان از تنور بیرون می آید مقدار کمتری سنگ با خود دارد. وی ادامه داد : این یکی از موارد استفاده از صابون مراغه در کل کشور است که هیچ صابون دیگری دارای این ویژگی نیست زیرا صابونهای صنعتی اولاً به صورت طبیعی درست نشده اند و در نتیجه در برابر حرارت ، مقاومت کامل ندارند و از طرفی هنگامی که در آب به مدت طولانی قرار میگیرند سریع باز می شوند و معمولاً معطر هستند . ابراهیمی اضافه کرد: حدود 100 کارگاه سنتی و چهار کارگاه صنعتی تولید صابون در شهر مراغه فعال هستند و حدود هزار نفر در تولید آن نقش دارند و در بیشتر مغازه ها و حجره های بازار سنتی مراغه ، صابون سنتی به مشتریان داخلی و خارجی عرضه می شود. مهری فرهنگ بنام،کدبانوی خانه دار تبریزی نیزکه از مشتریان همیشگی صابون سنتی مراغه است گفت: این صابون در خانواده ما به صورت سنتی بیش از یک قرن است که مورد استفاده قرار می گیرد و در جلوگیری از ریزش مو و شوره سر بسیار کارساز بوده است و بر نرمی و لطافت مو و پوست نیز می افزاید و بوی خوشی دارد. حاج حسین باغبان فروشنده خرده پای صابون مراغه در تبریز هم تصریح کرد : فروش این صابون به صورت کیلویی و دانه ای است و قبل از رواج استفاده از شامپو مهمترین شوینده تبریزی ها محسوب می شد ولی با ورود بی رویه صابون های معطر ترکیه و انواع شامپو های ایرانی و خارجی تا اندازه ای بازار فروش پررونق صابون سنتی مراغه تحت تاثیر قرار گرفته است. مدیرصابون سازی وطن مراغه نیزخاطرنشان کرد:با بسته بندی مناسب و تولید محصول بادوام و باکیفیت توانسته ایم این محصول را به کشورهای آذربایجان ، ترکیه و عراق صادر کنیم و همچنین فروش و عرضه آن در بازار های سنتی کشور آلمان نیز از سرگرفته شده است . احمد وطن پور ادامه داد : صابون مراغه تاریخ انقضاء ندارد و هر چه قدر از زمان تولید آن بگذرد بازهم می توان از آن استفاده کرد . وی افزود : متاسفانه مردم ایران به علت نبود تبلیغات ، اطلاع چندانی از مزایای صابون مراغه ندارند و تمایل مردم به استفاده از صابونهای صنعتی و شیمیایی هر روز بیشتر می شود. مدیر واحد صابون سازی مراغه نیز گفت:در این کارگاه 30 نفر به صورت تمام وقت کار می کنندو امکان تولید صابون مراغه به صورت طبیعی و سنتی فقط در شهر مراغه وجود دارد ولی در سالهای اخیر متاسفانه برخی از سودجویان با راه اندازی واحدهای صابون سازی و استفاده از برند مشهور صابون مراغه ، آن را در شهرهای شمالی و کویری تولید و به نام مراغه به فروش می رسانند. بهزاد صدرحقیقی همچنین نداشتن شناسنامه ، کد و مجوز بهداشتی و صادر نشدن پروانه بهرهبرداری برای این واحدها را از مشکلات عمده تولید صابون سنتی مراغه بیان کرد. وی افزود: طراحی و ثبت لوگو و برند کارگاه های صنعتی و سنتی صابون سازی مراغه می تواند ضمن ایجاد اطمینان برای خریداران جلوی سوءاستفاده های احتمالی سودجویان را بگیرد. واحد مرکزی خبر
|
وجود دهها مدرسه و مرکز علمی معتبر در گذشته ی پر افتخار مراغه ، گواهی است بر اهمیت و ارزشی که مراغیان به تحصیل و کسب علم و دانش می داده اند، سالها مراغه مرکز تجمع دانشمندان و طالبان علم و جویندگان حقیقت بود. حضور اساتید بسیار قوی و دانشمند موجب پرورش شاگردان پر آوازه و با نامی چون شیخ شهاب الدین سهروردی ، اما فخر رازی، مجدالدین محمد ابن خلیفه بن سیواسی رومی و دهها تن دیگر را می توان نام برد.
تاسیس اولین مدرسه دخترانه در دنیا بدست مراغیان از افتخارات بزرگی است . پروفسور فرانس بروین در کتاب ابزار آلات رصدخانه ی مراغه از زبان حسن بن علی منجم شیرازی که کتاب خود را بسال 1256 هجری قمری تالیف کرده ( وضع امارت رصدخانه را که خود دیده بود) در خصوص وجود مدرسه ای در محل رصدخانه چنین وصف می کند :
برای اولین بار با موافقت مادر هلاکو خان در همان نزدیکی مدرسه ی دخترانه ای ساخته شده است. اطراف تپه محصور بوده و دیوار های مدوری داشته به طریقی بنا شده بود که به آسانی تسخیر پذیر نبوده، از هجوم و تاخت و تاز دشمنان در امان بوده است .
بو گوزل شئری سیز عزیز شئر سونلره نیسگیل ادیرم . ارزیم وارکی سوسیز
بو گوزل شئری استاد اسماعیل حمیدیه متخلص به نشید مراغه ای ( سال 1356) یازیبلار
لک لک
می روم تا آشیان بر گنبد مینا بسازم
دور از این دنیا بسازم
در بهشت آرزو ها غرفه ای زیبا بسازم
خیمه ای از پرنیان ، خرگاهی از دیبا بسازم
دور از این کانون پستی
وین بساط خود پرستی
میروم با چیره دستی
سرنوشت خود کمی ، بالاتر از بالا بسازم
دور از این نام و نشانها
بر فراز قله آتشفشانها
پشت بام کهکشانها
پر زنم ، چندان که سر تا پا بسوزم
یا در این کانون پستی ، آتشی بر پا بسازم
یا بسوزم ..... یا بسازم
میروم تا دور از این آلایش و آلودگیها
بند خود را گم کنم در وادی نابودگیها
وارهانم خویش را از ننگ و دود اندودگیها
گر نشد ، چنبر کنم چرخ زمان را
یا بهم دوزم زمین و آسمان را
با فغان سینه سوز .... بی امان و کینه توز
هم گریزان میستیزم ..... هم ستیزان میگریزم
در جهان خاکی از پاکی اثر کو؟
گوشه امن و امان ، یا خلوت بی درد سر کو؟
زین متاع مختصر ، کس را گذشتی مختصر کو؟
با پسر مهر پدر کو؟ وز پدر شرم پسر کو؟
زندگی خاکش به سر گشته ، ولی اهل بصر کو؟
جان به قربان بشر ، اما بشر کو؟
وز بشر ، جز شور و شر کو؟
شد عیان شرش به عالم ، لیکن از خیرش خبر کو؟
راه گم شد ، راست کج شد ، راهبین کو ؟ راهبر کو؟
یارب آن طوفان که این بنیان کند ، زیر و زبر کو؟
از قلم کاری نشد ، باری تبر کو؟
دیده ها بیناست ، اما دیده صاحب نظر کو؟
در نظر جز سیم و زر کو؟
عالمی زین خاکدان آلوده تر کو؟
میروم تا عالمی دلکش تر از رویا بسازم .
قصر شیرین ، طاق بستان ، بیستون
جمله بی سقف و ستون
مادر گیتی مگر ، لیلی و مجنون نمیزاید دگر؟
یا شکسته قالب آن کوزه ها را کوزه گر؟
رادمردان ، آن صفا و سادگی کو؟
رادی و آزادی و آزادگی کو؟
چون فروغ مهر با افتادگان ، افتادگی کو؟
تخت و بخت اماده ، اما در شما آمادگی کو؟
کو شکوه کوهساران؟
کو نسیم نوبهاران؟
کو صدای آبشاران؟
کو صفای جویباران؟
کو هزاران ..... در هزاران ؟
ماه کو ؟ مهتاب کو؟ رنگین کمان کو؟
آن جهان آسمانی ، آن جلای آسمان کو؟
آنکه با دل همزبان باشد در این دور وزمان کو؟
وز شرار خانمانسوز شرارتها امان کو؟
میروم تا در شکاف سخره ها مأوا بگرم
یا سرم سامان پذیرد ، یا در این سودا بمیرم
یا بگیرم ....... یا بمیرم
یاد باد آن مردی و مردانگیها
عالم خوش باوریها ، درو از این فرزانگیها
در بهار عاشقی گل کردن دیوانگیها
با پری هم خوابگیها ، با جنون هم خانگیها
مز خرد تا خادم خودکامگی بیگانگیها
ای خوش آن خواب خیال انگیز و رویای طلایی
عالم عشق و ، بلای مبتلایی
ای دریغا ! کان طهارت رفت وآن عصمت رمید
جای هر گل ، هرزه خاری بر دمید
میروم تا درو از این درنده خوها
دور از این ناشسته رو ها
وین زننده رنگ وبوها
آشیان از اطلس و دیبا بسازم
در بهشت آرزو ها غرفه ای زیبا بسازم
میروم تا شکوه دل باز گویم با " خدایان "
پرده ها را پس زنم تا چهره ها گردد نمایان
پاره سازم پرده ها را
رو کنم با برده داران ، برده ها را
با ستم کیشان ، ستم پرورده ها را
باز گویم گفته ها را ، بر شمارم کرده ها را
با خدایان لخت و عریان گویم از حال گدایان
در نگاه بی گناهان این عبارت
کاین نمایش کی رسد یارب به پایان
نیست در راهی که من پا میگذارم
رد پای رهگذاری
خویش را با خویش تنها میگذارم
در حصار انتظاری
عقربک میچرخد اما دیر دیر
بی گذشت و سخنگیر
بس عبوس ومرگبار
بس صبور وبردبار
ساغت سیر زمان گردیده پیر
میبرم صد ره ، به تنهایی ، پناه از بی پناهی
بلکه یک دم وارهم زین همرهان نیمه راهی
وز تباهی و سیاهی
داوریها دارم از دست ستمکاران به داور
از سیاهی میگریزم...... با تباهی میستیزم
وآنچه پیش آید در این ره از دل وجان میپذیرم
میروم ..... میروم.... تا آشیان بر گنبد مینا بسازم
دور از این دنیا بسازم
شامپو رفع سفیدی مو
بیش از 15 سال جوان شوید با این شامپو دیگر نیازی به رنگ مو ندارید |
FIFA 12
بالاخره نسخه کامل بازی محبوب فیفا 2012 برای علاقه مندان عرضه شد |
X
تبلیغات در بلاگ اسکای
|
چاغداش آذربایجان شعر و ادبیات وورغونلارینا «کریمی مراغه ای» أن تانینمیش سیمالردن دیر. اونون6 جیلدلیک «رنگارنگ» آدلی کیتابلاری طنز بیر روح داشی یاراق، عامییانه ایصطیلاح لارلا دولو اولماقلا، اینجه و درین معنالی تعبیرلرین حیکمت لی قایناقی دیر. او سئویملی شعرلری له اجتماع دا اولان یانلیش اینانج لاری تنقید آتشینه توتور و خورافات چمبرینده سیخیلان ائل اوبانی آجی لار ایچینده گؤردوکده، اوره گه یاتان شعرلر ایله اونلاری گولدورهرک آییلتماغا و دوشونمهگه چاغیریر. اؤزو دئمیشکن:
«شاعیرم شام و سحر فیکر ائدیره م سؤریازیرام / آجیغین گلسه ده یا گلمه سه ده دوز یازیرام»
کریمی مراغه ای شاهلیق اوصول ایداره سی دئورینده، اؤزل لیک له1325 ـ نجی ایل دن سونراکی هر نه تورکجه کیتاب وار ایدی بوتون آذربایجان شهرلرینده اونلاردان تونقال لار قالاییب مئیدان لاردا اودا چکدیلر و تورکجه اثر یازیب یارادماق بؤیوک بیر سوچ و جورم حئسابلاندی، ائله یه بیلدی1338 ـ نجی ایل ده سانسورون یئددی قات حاصارلارینی باجاریقلا آشیب جانینی خطره سالماق لا، "رنگارنگ" کیتابینین بیرینجی جیلدینی گئنیش اؤلچوده نشر ائدیب یایماقلا، خلقین بؤیوک ایستیقبالینی قازانسین. اونون شؤهرتی ایران مرزلرینی آشاراق چوخلی تورک دیللی اؤلکه لرده ایسه، شعرلری دیل ازبری اولوب سینه لرده نقش اولدو.
اونون شعرلری تمثیل دن فایدالاناراق بوتون خلقی آراسیندا چوخ دانیشیلان سوژه لردن دولو ایدی و بو اوزدن ده حیکایه کیمی نقل اولارکن، «تازه گلین لر»، «گونولر»،«قاینانالار»، «لبه دارلی فحله لر»، «فالچی لار»، «أر آروادلار»، «دامادلار»، «مشاطه لر» و حتتا «خوروزلار« و «پیلوولار» دیله گلیب اؤز احوالات لاریندان دانیشیرلار. اؤزل لیک له بو بیت لرله باشلانان شعرلری خلق دیلیندن ائشیدیلرکن اجتماعی رابطه لرده بو شعرلری شاهید چکیردیلر:
نه اولار سوسپه سن بو دل سوزانه پیلوو
ائده سن بیرجه توجه منِ نالانه پیلوو
@@@
من سیز بو مراغه منه زینداندی ماتان میز
ای هر باخیشیندا جان آلیب عشوه ساتان قیز
@@@
فالچی قارداش قاپی دا دورما بویور گل ایچری
باجی وین بیر ایکی ساعت سنه واردی دردسری
@@@
او زمانیکه جیبیمده دوهزایم وارایدی
هامی مجلیس ده منیم عزّ و وقاریم وارایدی
@@@
اوغلانلار ایچینده بَرَکاللاه بیزیم اوغلان
بیر دسته قیزیل گولدی ماشاللاه بیزیم اوغلان
@@@
قوی سنه بیر سؤز دئییم آی مش جمال
قورخورام آمما سالاسان قیل و قال
@@@
منه بیر نازلی قیز آل عیصمه تی نئیلیرسن آتا
بیر قیز آلماقدا بو قَدَر دیققه تی نئیلیرسن آتا
کریمی مراغه ای نین رحمتلی آتاسی ایسه آدلیم شاعیرلردن ایدی کی« ذاکر مراغه» آدیله شعرلری چاپ اولاراق حتتا1324 نجی ایل ده «آنادیل» آدلی درس لیک کیتابلاری کی آذربایجان مدرسه لرینده رسمی حالدا اوخونوردی، اونون یارادیجیلیقین دان سؤز آچمیشدی.
گؤردو بیر بولبولو قفسده اسیر
قارقا بیر گون ائدیردی گلشنی سئیر
بلکه آزاده پر چالوب دولانا
اؤزونو هی وورور اویان بویانا
ائشیگین عطرینی قفسدن آلیر
بوشلییوب ایستراحتی چابالیر
گلیر شوره، دل یاراسیندان
باخیر سیملرین آراسیندان
ای اولان شاه عشقه بنده عشق
قارقا عرض ائتدی ای پرنده عشق
سنی ارباب ائدوبدو زندانی
ندی تقصیرون ای وفا کانی
سنه جانا، روا دگول زیندان
بو نظافت بو سس بو نوطقو بیان
اََوولیندن بئله اولوب مرسوم
دیدی بولبول که ای پرنده شوم
اولا آزاد کرکس و لشخوار
قالا زینداندا عندلیب و هَزار
قارقاروندان جهانیان منفور
سن کی سرقتده اولموسان مشهور
صابینی تاخجادان آلازلورسان
چؤرگی دسمالیلا جازلورسان
گردکان گورجگین قاپوپ اوچوسان
پنیری سفرهدن ووروب قاچیسان
داراشیرسان، کی سنده یوخ امساک
شانسووا چیخسا پاک یا ناپاک
مسلکون مذهبون دگول معلوم
طینتون پست و نییتون می شوم
قفس غمده ساخلیوب دی منی
سنی آزاد ائدوب بو چرخ دنی
لیک اؤز باشیما بلادی دیلیم
دوتولان دیللره صفادی دیلیم
بودی جورموم کی خوش سخنرانم
گئجه گوندوز اسیر زندانم
قلم آتشینی قدرتی وار
هرکسین نوطقو وار فصاحتی وار
چئخا زنداندا عاقیبت جانی
گرک اولسون همیشه زیندانی
مجلسی لنگه وورما ایله تمام
ای کریمی ندور بو طول کلام
کریمی مراغهای
بیر نفر اهل وفا مین بیوفادن یاخشیدیربیر صداقت اهلی مین اهل ریادن یاخشیدیرهانسی گول دیر حسنده سندن گوزهل دیر، سئوگیلیم
هانسی بولبول عشقده من بینوادن یاخشیدیر
قاشلارین چرخین هلالیندن، اوزین خورشیددن
صورتین آیینهی گیتی نمادن یاخشیدیر
بیر داها خالین گوزهللیک آرتیریر رخسارینه
بیر غلط سوزدیر دیمشلر، آغ قارادان یاخشیدیر
گوزلرین صحرای چین آهولریندن دل فریب
عنبرین گیسولرین مشک خطادن یاخشیدیر
صحتی بیمار، عشقین کعبهی کویندهدیر
اهل درده خاک راهین توتیادن یاخشیدیر
مین بلا طوفانی، قوپسا، ذره گلمهز عینیمه
رخنه گورمز هر بنا کیم ابتدادن یاخشیدیر
جاهله تبلیغ عرفان ایلهملک آسان دهگیل
دیدهی خفاش ایچون ظلمت ضیادن یاخشیدیر
واحد،انصافاً دیسین تبریزده دوستوم اعتماد
گنجلرده هانسی شاعر «بیریادن» یاخشیدیر
علی آقا واحد
سلام دوستان عزیز امیدوارم ایام به کام باشد .
قصد دارم براتون یک مطلب بزارم که نظر یکی از کابران وبلاگم در مورد زبان ترکی هست.
((تو یونسکو شش زبان رسمیه انگلیسی ، عربی ، چینی و اسپانیای و روسی و فرانسوی میبینی که ترکی حتی نزدیکشم نیست.
برای همه کلماتی که گفتی معادل هست.یکسریش که اصلا فارسی است و ترکی نیست.
اردک:مرغابی
فشنگ:گلوله
ایل:مردم
چنگال فارسی است و از چنگ میاد.
آقا=مرد
خانم:بانو
بشقاب:دوری
قابلمه:دیگچه
من:در اصل مه و مو بوده و هنوزم هست.
توپ:گوی
اوستا:کلمه ای اوستایی است اصلا ربطی به ترکی ندارد.
اردو:آوردگاه
چماق:چوبدست
آرزو:کلمه ای فارسی است.
دایی:خالو
برای افعال هم همه اش هست فقط انگار شما بلد نیستید.رنگها هم اینها رو ترجمه کن:زردگونه،زردفام،زردین
فعل امر:
کنش:کن
بینش:بین
روش:رو
شما مشکلت بیشتر کم سوادیته تا فارسی!
حالا ترکی.هنر میشود صنعت!
فرهنگ میشود کولتور!
ملت بی فرهنگ بی هنری هستید با این حساب حتی اسم این دو چیز را ندارید!
به جا و زمین میگویید یئر.اگر بگویید یئری یوخدور معلوم نیست یعنی جا نیست یا زمین نیست!یئرآلما یعنی سیب زمینی یا سیب جایی؟
کلماتی مثل تازه ، مگر ، اگر هم که فارسی است حتی اسم محلات قدیمی شهر تبریز فارسی است مثل سرخاب(سرخ+آب)
بجز
فرهنگ لغات کاشغری که آنهم یه فرهنگ سه بانه است هیچ کتاب ترکی وجود
ندارد.در حالی که ابن سینا کتاب به فارسی دارد.در اروپا ترکها را بربر
میدانستند!اوج هنر ترکها جنگ و آدم کشی بوده!))
قوجانین گونلری
ائلـلـری باشیندان کؤچـوب گـئـدنـدن
ترلانـی الــیـنـدن اوچــوب گـئـدنـدن
پایـیـز قیـنچالاریـن بـیچـیب گئدندن
عـؤمورباغی تالان اولارقـوجـانـیــن
اوزو گولـمز دویـون دوشردیــلــیـنـه
غــریـب اولاراوبا سـیـنـا ، ائلــیــنــه
بولــبول قــونماز بـوداغــیـنا گـولونه
گـونوـ گـوندن یامان اولار قـوجـانین
آلـیـجی قـوش کـیمین داغـلاری گزن
چرپینان یئل کیـمیـن باغـلاری گـزن
بوسـتانـلار بـزه یـیب تاغلاری گـزن
بـئل أیله نـیب کامان اولارقـوجانیـن
نیسگیللـی احوالـین سوروشان اولماز
دیـندیـریب کؤنـلونو باریشان اولماز
دردیـنـه بـیـرکیمسه قــاریشان اولماز
باشی قارلی دومان اولار قـوجـانـی
گـؤزونـون یاشـیـنی سیلــن تاپیـلما ز
دیلـیـنی آ نلا یـیب بـیـلــن تا پــیـلماز
اوزونه خوش باخـیب گـولـن تاپیلماز
یازی دؤنوب خزان اولارقـوجـانـیـن
آبـیـــردان حـیادان ائـلـــــدن دانیشسا
دردریـن درمــانــی دیـلـــدن دانیشسا
قــیــمـتـی بیـلـیـنـمز لـعـدن دانـیـشسا
دورو سـؤزو هـذیان اولار قـوجـانین
شـیـرین ســؤزلــریـنـین آلانی اولماز
یـوخـلایـیب بـیـریادا سالانـی اولـماز
قـاپـیسیـن تا نیـیـیب چـالانــی اولـماز
نـغــمه لـری فــغـان اولار قـوجانـیـن
جاندان دوشوبدیـلـدن دیـلـه قـالانـدا
قـاش أیلـه نیب گؤزه کؤلگه سالانـدا
اوره ک دولـوب غـم سازینی چالاندا
آیدیـن گونو بوران اولار قـوجـانیـن
مـحـبـبـتی دالـــــــــــدالاردا دیله نــر
قان قاریشیـق یاش گـوزلــــردن الـنر
گاه کـؤزلــره گـاه کــولــونه بـلـه نـر
دونـیالاری وئـران اولار قـوجانـیــن
باغرین یاریب باغ یـئریـنـه درد اکـر
گونده مین یول شیرین جاندان ال چکر
اوزاقـلاردا یار یـولونـا گــؤز تـیکــر
آخیرعـومـرو یالان اولار قــوجانین
اوچکـدیـگـیـم زحـمـتـلـــره یـانـیــرام
«بهزاد» کیمیـن درد اهـلتینی تانیرام
ایـلـدن کـئچـیب گـونلــریمـی سانیرام
یاشاماغـــی گـومان اولار قـوجانـیـن
با کشف بیش از ۵۷۳ فسیل از گونههای مختلف جانداران عظیمالجثه در شهرستان مراغه در جنوب آذربایجان شرقی، این منطقه عنوان «بهشت فسیلی ایران» را به خود اختصاص داده است.
تنوع و تعدد گونههای جانوری در رسوبات باقی مانده و فسیلهای مکشوفه در این منطقه شامل گونههای جوندگان، اسبها، گوشتخواران (ببردندانها، گرگها، خرسها)، فیلها و دو گونه از جنس پرندگان، منحصر به فرد است.
به گواه نظرات دانشمندان و محققان، آذربایجان شرقی میلیونها سال قبل، در دورهٔ دوم و سوم زمینشناسی و قبل از فوران آتش فشان سهند، محل استقرار و زندگی حیوانات عظیمالجثه بوده است.
سوابق مطالعات دیرینهشناسی مهره داران در منطقهٔ فسیلی مراغه منحصر به فرد است، به طوری که قدمت جست و جو و کاوش در این منطقه به یک قرن و نیم پیش باز میگردد.
نخستین حفاری در منطقهٔ فسیلی مراغه از سوی بازرگانان روسی انجام شد و گونههای فسیلی در اکثر مناطق آذربایجان شرقی وجود دارند. در حال حاضر تنها ۴۰ هزار متر مربع از مساحت فسیلی توسط کاوشگران هلندی و فنلاندی حفاری شده است. علاوه بر مناطق مذکور، مطالعات و اکتشافات جدید نشان میدهد که در بخشهایی از ایوند در شمال استان و نیز در مرند و ورزقان، اینگونه فسیلها وجود دارند
چندی قبل مقالهای تحت عنوان زبان فارسی و گویش آذری در آخرین شماره نشریه دانشجویی مبین (شماره ششم – اسفند 1380 ) به چاپ رسید که سراسر تحریف واقعیت و توهین به زبان و فرهنگ ملت آذربایجان بود که احساسات قشر طالب علم و دانش دانشگاه را جریحه دار نمود. لذا با اینکه تحریفات نام برده در حد نوشتن جوابیه نمیباشد، ولی به منظور آگاهی افکار عمومی دانشجویان تصمیم به تنظیم نوشتهای که هماکنون در خدمتتان میباشد گرفتیم. در ابتدا قبل از شروع بررسی تاریخی ترکی بودن زبان مردم آذربایجان از حداقل هفت هزار سال قبل تا به امروز سخنی چند با نویسندة محترم داریم.
نویسندة گرامی اطلاعات نادرستی که جنابعالی سعی در تلقین آنها به خواننده دارید به پیرو سیاستهای شونیستی و پان فارسیستی رژیم پهلوی میباشد، که بعد از انقلاب اسلامی نیز ادامه دارد، البته از شدت آن کمی کاسته شده است. بنابراین جنابعالی میتوانید از منابع بیطرف و بیغرض که بعد از انقلاب به چاپ رسیده برای پی بردن به واقعیاتهای تاریخی استفاده نمایید.
همانطور که آقای خامنهای در سفر اخیر خود به استان اردبیل بیان داشتند رمز وحدت ملی ایران نه زبان فارسی بلکه دین مبین اسلام میباشد، و لذا در گفتار و نوشتارهای خود این بیانات را مد نظر داشته باشید و سعی در پیاده نمودن سیاستهای فرسودة رژیم پهلوی نفرمایید.
همچنین توجه جنابعالی و امثالهم به این آیه از قرآن بسیار ضروری میباشد: « و من ایاته خلق السموات و الارض و اختلاف السنتکم و الوانکم ان فی ذالک لایات للعالمین» (سوره روم آیه 22)
ترجمه: از نشانههای او (خداوند) است، آفرینش زمین و آسمان و اختلاف زبانها و نژادها است، اینها آیات خداوند را برای انسان روشن میسازد.
اما زبان مورد ادعائی نویسنده مقاله عنوان شده، و سایر منابع وابسته به شوونیسم که هیچگونه وجود خارجی ندارد و لازم به ذکر است که این زبان اختراع جاسوس و عامل انگلیسی در ایران (احمد کسروی) میباشد، که ایشان نیم زبانهای تاتی و تالشی موجود در بعضی از روستاهای منطقه مرند را که متکلمین آن حتی به چند هزار نفر هم نمیرسد را به عنوان زبان آذری تلقی کرده که گویا زبان باستانی آذربایجان نیز بوده. البته این ادعاها به هیچ گونه پایگاه علمی وابسته نیست، چرا که کسی از گرامر، قواعد، دستورزبان،صرف و نحو زبانی جعلی بنام آذری اطلاعی ندارد و قواعد آنرا تدوین نکرده از تاریخ رونق و ادامة حیات آن و کاربرد و قلمرو نفوذ ادعائی آن، فولکلور، داستان، افسانه و آثار برگزیدة نظم و نثر یا ... اثری ملموس ارائه نشده، از نقش زبان ادعائی (آذری) در ادبیات فارسی و زبان ترکی و زبانهای دیگر، ماقبل و مابعد آن چیزی در بین نیست و اگر واقعاً هست در کجا تدریس میشود؟ کسی تا به حال آنرا یاد نگرفته و کسی یاد نداده و اگر وجود داشت، در هفتاد سال گذشته بدون شک در دانشکدههای ادبیات خود، جزء دروس اجباری تدریس، و جزء مواد درسی مؤسسات عالی یا در برنامه درسی دبیرستانها قرار میگرفت.1
همچنین زبان ترکی که به ادعای نویسنده در زمان صفویه به میان آمده (یعنی که به قول ایشان سابقاً وجود نداشته) هم قبل و هم بعد از صفویه آثار ارجمندی بر جای گذاشته است که تعداد آنها بالغ بر صدها کتاب، رساله و اثر علمی، ادبی، فلسفی، شعر، نظم و نثر میباشد که بعضی از آثار ماقبلی صفوی عبارتند از: قوتاد، قوبیلیک، نهج الفرادیس، عتبه الحقایق، صحاحالعجم، اغوزنامه، دیوان الغات الترک محمود کاشغری و صدها اثر دیگر که طبعاً برای نوشتن آنها پشتوانه ادبی هزاران ساله لازم است که با فرض آذری بودن ترکان آذربایجان نمیتوان کتابهای خلق الساعه نوشت.
اما جالبتر اینکه حتی یک کتاب یا دیوان به زبان آذری وجود ندارد.2 ولی استحکام زبان ترکی تا آنجاست که توانست زبان عربی را که جزو زبانهای با قاعده و گستردة دنیاست پس از حملة اعراب در آذربایجان، منزوی و مستحیل کند چنانچه زبان عربی وارد آذربایجان نشده و ادامه حیات نداده است.3
همچنین نویسندة محترم مقالة نام برده و مدافعان زبان آذری، گاه سلجوقیان، گاه غزنویان، گاه مغولها و گاه صفویان را موجب تُرک شدن ترکهای آذربایجان میدانند. اما کسی که کمترین اطلاعی از تاریخ داشته باشد، به خوبی میداندکه مغولها از چین تا غرب آفریقا و از سیبری تا اقیانوس هند را تحت حکومت داشتند و خانهای مغول بر تمام آسیای میانه و هندوستان و ایران حکمرانی میکردند پس چرا مردم سایر مناطق غیر ترک زبان را ترک نکردهاند؟
سلجوقیان، غزنویان، اتابکان، صفویان و مغولها که همگی ترک بودند در سایر نقاط ایران بیش از آذربایجان حکومت کردهاند و پایتخت دیرپای صفویان و سلجوقیان، اصفهان بوده و شهرهای تبریز ، مراغه و اردبیل کمتر به عنوان پایتخت حکومتهای فوق بوده اما چرا در این بین فقط مردم آذربایجان ترک شده ولی مثلاً مردم اصفهان ترک نشدهاند و چگونه بعد از هفتاد سال تبلیغات با استفاده از بیتالمال و وسایل ارتباطی پیشرفته و آموزش اجباری فارسی، ترکهای آذربایجان فارس نشدهاند، اما در زمان فلان شاه، باعدم وجود حتی یک صدم از این امکانات مردم غیر ترک یکباره ترک شدهاند؟ و چرا اینگونه افراد در بررسی زبان مردم آذربایجان از زبان حداقل بیست و پنج میلیون آذربایجانی تُرک، چشم پوشی نموده و به گویش چند هزار نفر به لهجههای تاتی و هرزنی پناه میبرند؟
اما به منظور بررسی زبان آذربایجان در طول تاریخ، در ابتدا به بررسی تاریخ اقوام و حکومتهایی که در آذربایجان بودهاند میپردازیم. در مورد ملتهایی که قبلاً در آذربایجان زیستهاند میتوان به سومئرها، ایلامیها، هوریها، آراتتاها، کاسسیها، قوتتیها، لولوبیها، اورارتوها، ایشغوزها (ایسکیتها)، مانناها، گیلزانها، کاسپیها و ... اشاره کرد که زبان تمامی آنها التصاقی و جزو خانوادة زبانهای ترکی بوده.4 از این میان سومئریها، ایلامیها و هوریها اقوامی بودند که اولین تمدنها و مدنیّتها را روی زمین بنا نهادند.
با توجه به کتب ارزشمندی چون کتابهای پییئرآمیه، دکتر ضیاء صدر، پروفسور دکتر زهتابی و ... میتوان به صراحت گفت که آذربایجان از حدود هفت هزار سال قبل جایگاه تمدنهای نامبرده میباشد. در این مورد نیز چندی پیش یک هیأت باستانشناسی آمریکایی – ایرانی در تپة حسنلو به کشفهای ارزشمندی دست یافتند. رهبر این هیأت (رائبرت دالسون) بعد از تحقیقات فراوان، تاریخ این منطقه را به ده دوره تقسیم کرد که اولین دوره حدود 6000 سال قبل از میلاد و چهارمین دوره مربوط به 1300 سال قبل از میلاد تا 800 سال قبل از میلاد میباشد. که اولین دوره مربوط به هوریها و آخرین دوره مربوط به مانناها میباشد.
1 – جایگاه اصلی هوریها در هزاره 3 و 4 (600 سال قبل) در آذربایجان و مناطقی از قسمتهای شمالی زاگرس و کوههای توروس بود.6 همچنین از ربع سوم هزارة قبل از میلاد (2400 سال قبل از میلاد) سند نوشتهای بدست آمده که با الفبای اککد و به زبان التصاقی هوری بوده که این سند متعلق به یکی از پادشاهان هوری بنام تیشاری میباشد و نیز نام یکی دیگر از پادشاهان هوریها به نام ساشانار که در 1450 سال قبل از میلاد حکومت میکرده نیز معلوم است.
2 – کاسسیها: درست است که کاسسیها در آذربایجان نبودند ولی در همسایگی آنها میزیستند. و تقریباً 3000 سال قبل از میلاد مابین ایلام و مناطقی از آذربایجان ساکن بودند8 و به دلیل همزبانی و ارتباط سیاسی، فرهنگی، اجتماعی تاثیر زیادی در تاریخ آذربایجان داشتهاند.
3 – قوتتیها در 2800 سال قبل از میلاد و لولوبیها 2500 سال قبل از میلاد در شرق و جنوب دریاچه ارومیه و قزوین و همدان ساکن بوده و حکومت کردهاند.
4 – اورارتوها 1000 سال قبل از میلاد در آناتولی و پیرامون دریاچه وان و کوههای زاگرس و اطراف دریاچه ارومیه و شهرهای ماکو و نخجوان امروزی صاحب تمدن بودهاند.10
5 – در اوایل عصر 19 قبل از میلاد، قبایل مانناها با به هم پیوستن، دولت بزرگی در آذربایجان به وجود آورده و حکومت کردهاند.
6 – مادها که اولادهای قوتتیها و لولوبیها بودند 670 سال قبل از میلاد با اعتلاف با مانناها حکومتی قدرتمند به وجود آوردند که همدان، اراک، ساوه، زرند، سونقور، کاشان، قم ، قزوین ، زنجان و ... تحت حاکمیت آنها بوده.
واما در مورد زبان، همچنین ارتباط زبانی مادها و سومئرها دیاکونوف در فصل 42 کتاب خود مینویسد که در لیست نامهای شاهان ماد یعنی قوتتیها، به نامهایی بر میخوریم که در لیست نام شاهان سومئر میباشد.
از دیگر همسایگان مادها که همزمان با آنها بوده و زبان هردوی آنها از یک خانواده میباشد میتوان به ایشغوزها اشاره کرد که در قرنهای 7 و 8 قبل از میلاد در قسمتهایی از آذربایجان زندگی کردهاند.
برخلاف آنچه که امروز شایع شده مادها نوة یک قبیلة منفرد بودند که به اصطلاح از سایر آریائیها جدا شده و در آذربایجان ساکن شدهاند و نه به رغم عقیدة شایع، دایر بر اینکه منابع مربوط به تاریخ ماد فوق العاده ناچیز است، منابع آشوری از قرن هفتم تا قرن نهم قبل از میلاد نه تنها برای احیای تاریخ باستان آذربایجان کافی است بلکه جزئیات مهمی را نیز روشن میسازد. با تغییر و تحولات در اوضاع سیاسی آنروزگار در آذربایجان، هفت قبیله آذربایجان باستان که قبلاً جزو اتحادیه ماننا و اورارتووساکایی بودند اتحادیهای تشکیل دادند که بعدها یونانیان باستان آنها را میدیا آنچه ما، ماد مینامیم نامیدند، این قبایل را هرودوت تاریخ نگار یونانی چنین نام میبرد:
1 - بوآسای Bousai
2 - پارتلاکئنوی Parelakenoi
3 - آستروخات Stroukhotes
4 - مغ Magai
5 - بودیو Boudioi
6 - آری زانتوی Ariazantoi
7 - ماد Mid
و نیز مطالعه نامهای شهرها و ولایات ماد نشان میدهد که آنان آریایی نیستند.
بعد از آشنایی با تعدادی از اقوام و حکومتهای آذربایجان، اینک به بررسی نوع زبان آنها میپردازیم.
طبق تقسیم بندی متخصصان زبانشناس، کل زبانهای موجود در دنیا به سه شاخه تقسیم بندی میشود:
1 – زبانهای التصاقی که تمام زبانهای مربوطه به خانواده زبان ترکی در این شاخه قرار دارند.
2 – زبانهای تحلیلی که از مهمترین زبان این شاخه میتوان به زبان عربی اشاره کرد (با توجه به این که فارسی نیز سی و سومین لهجه زبان عربی میباشد بنابراین فارسی نیز در این شاخه قرار دارد.)
3 – زبانهای هجایی که از شاخصترین زبانهای این شاخه نیز میتوان به زبان چینی اشاره کرد.
حال با توجه به این تقسیمبندی و با توجه به اسناد تاریخی و علمی به بررسی نوع زبان اقوام ساکن در آذربایجان میپردازیم.
طبق تحقیقات هومئل زبانهای ایلام وسومئر از یک پایه و جزو زبانهای اورال- آلتایی (التصاقی) میباشد. زبانهای هوری و لولوبی نیز نه، تحلیلی و نه هجایی بوده، بلکه آنهانیز جزو زبانهای التصاقی میباشند.
همچنین طبق نظریه ماراک دئمیکین (آکادئمیکین) زبان کاسسیها، ایلامیها، قوتتیها، مادها و مانناها نیز التصاقی بود.
زبانهای قوتتیها، لولوبیها همانند بوده و با زبانهای اورارتوها و هوریها خویشاوند میباشند.
((ادامه در پست بعدی))
بدین ترتیب است که از 7000 سال قبل تا 2500 سال قبل یعنی مدت 4500 سال به طور مطلق در منطقه جغرافیایی آذربایجان تنها و تنها اقوام التصاقی زبان (ترک) زندگی و حکومت کردهاند . همچنین اگر تاریخ بعد از 2500 سال قبل از میلاد را بررسی کنیم باز آذربایجان در بیشتر مقاطع تاریخی مستقل از حکومتهای دیگر منطقه بوده، به طوریکه در زمان هخامنشیان آذربایجان در مقابل آریاییها سرفرود نیاورده و تا سرنگونی این حکومت، تمام فرهنگها و آداب و سنن و زبان خود را حفظ کرده همچنین در تایید گفتة بالا میتوان به کشته شدن کورش، شاه هخامنشیان توسط ملکه آذربایجان (تومروس) اشاره کرد.20
در زمان سلوکیان نیز کل آذربایجان مستقل از حکومت سلوکیان بوده و اسکندر نتوانست آذربایجان را به تصرف درآورد.21و در این مورد استرابو جغرافیدان یونانی مینویسد: در زمان حمله اسکندر، سرداری بنام آتوروپات آذربایجان را از چنگ اندازی اسکــندر محفوظ نگهداشت.
در زمان ساسانیان نیز آذربایجان مستقل بوده و حتی بعد از شاپور دوم، ساسانیان با هیتیها (هیاطله) پیمان اتحاد بستند تا در شمال غرب با روم بجنگد. بعد از اسلام نیز ترکان اغوز که شمشیر اسلام نامیده میشدهاند، در آذربایجان حکومت قدرتمندی بنا کرده و با ملازگرد مبارزه کرده و توسط آلپ ارسلان ضربه سنگینی به آنها واردآوردند. بعد از اغوزها نیز حکومتهایی که در آذربایجان و گاهی در مناطقی از ایران حکومت میکردهاند. از جمله غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، مغولها، اتابکیان، تاتارها، آققویونلوها، قرهقویونلوها، صفویان، افشاریان و قاجارها تماماً ترک زبان (التصاقی) میباشند.
در مورد ترکی بودن زبان مردم آذربایجان اسناد و مدارک بسیار زیادی موجود است، مثلاً: دیونیوس پریگت جغرافینگار و شاعر یونانی صدة چهار میلادی ترک زبانان را ساکن اصلی این منطقه میداند و نیز محمد عوفی در ذکر خلافت عمربن عبدالعزیز که از سال 99 تا 101 هجری ادامه داشت، از قیام بیست هزار ترک آذربایجانی سخن میگوید.
همچنین اخبار موثّق عبیدبنشریعه جرهومی که شخص معمّر و محترم در دربار اموی بوده در حضور معاویه سخن میگوید: (آذربایجان از سرزمین ترکان است) و این خبر را طبری و به نقل از او بلعمی و حمزة اصفهانی و ابن اثیر در کتابهای تاریخ بلعمی، تاریخ طبری، تاریخ پیامبران و الکامل گزارش کردهاند که از متون معتبر اسلامی به شمار میروند.
از دیگر محققانی که آذربایجان را به عنوان سرزمین ترکها نام میبرند میتوان : ژ . اوپر، قرتیز هومئل، ا . م . محمد اوف، ت . حاجی یف، گ . ا . ملیکشویلی، ع . دمیرچیزاده، تیمور پیر هاشمی، یامپولسکی، ی . ک . یوسفاف، یومینوس ، وروشل گوگازیان. زکی ولید دوغان، پروفسور دکتر محمد تقی زهتابی و دهها محقق و دانشمند را نام برد.
در این میان بهتر است به نظر یامپولسکی نیز اشاره کرد که میگوید: ترکها در اطراف دریاچه ارومیه زندگی میکنند و آشوریها آنها را توروک türük (یامون توروک به معنی ترکهای نیرومند) نام بردهاند و در سنگ نوشتههای اورارتوئی هم سخن از قومی بنام توریخی رفته که در آذربایجان میزیستند. (اوایل هزارة قبل از میلاد) و میگوید توروکها یا توریخیها همان ترکها هستند.
بهر حال ترک بودن ملت آذربایجان از هزاران سال قبل بر همه کس مسلّم میباشد و دیگر نیاز به توضیح اضافی احساس نمیشود ولی در مورد سابقة تاریخی خود فارسها کمی توضیح را لازم دیدیم:
برخی از نسب شناسان، فارسها را از نسل «فارس بن یا سور بن نوح» و بعضی دیگر آنها را از فرزندان «فارس بن یوسف بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم» و بعضی دیگر از نسل «فرزندان یسراسود پسر سام پسر نوح» و بعضی از نسل اسماعیل میدانند. واژه فارس در زبان عربی به معنی سوارکار بوده و غیاث الدین رامپوری در غیاث اللغات همین معنی را فارس دانسته همچنین به عقیده غیاث الدین رامپوری فارسها از نسل «پارس پسر پهلو بن سام بن نوح » هستند.
مسعودی در کتاب «مروج الذهب » در مورد نسب فارسها مینویسد «فارس» از فرزندان ارم بن افخشد بن سام بن نوح بوده که او چند ده پسر آورد که همگی سوارکار بودند و چون سوار را بعربی فارس گفتند این قوم را نیز به انتساب فروسیت و سوارکاری فارس نامیدند.همچنین در جایی دیگر خطان بن معلی فارس [ درشعری] در این باب میگوید: سبب ما بود که فارسان را فارس گفتند و سواران و سالخوردگانی که بروز تاخت و تاز، چون گوی بدور هم میپیچیدند از ما بودند.
مسعودی در ادامة بحث خود در مورد اصل ونسب فارسها مینویسد : بیشتر حکمای عرب از تیرة نزّار بن محمد چنین گویند و در مورد آغاز نسب مطابق آن رفتار کنند و تعدادی از ایرانیان نیز پیرو این باشند و انکار آن نکنند. پس چنانکه از مستندات فوق بر میآید و بسیاری از ایرانیان نیز پیرو این باشند و انکار آن نکنند. فارسها از نسل اعراب میباشند و نیز چنانچه میدانیم حضرت ابراهیم(ع) فرزندان بسیاری داشت که حضرت اسحاق(ع) و حضرت اسماعیل(ع) از همه معروفترند، بر طبق نظر بعضی از نسب شناسان، فارسها از نسل «حضرت اسماعیل(ع) » هستند و در این مورد میگویند که وقتی سارا زن حضرت ابراهیم(ع)کنیز خود هاجر را به ابراهیم بخشید از هاجر فرزندی بنام اسماعیل متولد شد و چون سارا به آن رشک میورزید لذا حضرت ابراهیم(ع) او را به سرزمین مکه فرستاد و در همین مکه بود که حضرت اسماعیل(ع) با زنی از قوم بنی جرهم ازدواج کرد و نسل فارسها از او پدید آمد.
همچنین در این مورد میتوان با توجه به آثار مکتوب دانشمندان ایرانی فارس، زبان واقعی قوم فارس را که زبان اکنون آنها نیز منشعب از آن است را تشخیص داد. ما در اینجا به تعدادی از آنها اشاره میکنیم: «سیبویه (دایرة المعارف بریتانیکا جلد1 ، ص 461 ) ، طبری – تاریخ نگار (بریتانیکا ج 1 ،ص 594 ) فارابی فیلسوف (بریتانیکا، ج 9 ، ص 65) ، ابن قتیبه (بریتانیکا ج 11 ص 1021 ) ، ابوالفرج اصفهانی (بریتانیکا، ج1 ، ص 56 ) ابو معشر بلخی (امریکانا، جلد 1 ص 340 ) جابر (بریتانیکا، ج 1 ، ص 46) فارابی (گرانلاروس ج 1 ، ص 902 )رازی (گراندلاروس) و ... لازم به ذکر است که تألیفات تمامی این دانشمندان به زبان عربی میباشد که حتی در دانشنامههای نام برده، خود دانشمندان نیز به عنوان عرب شناخته شدهاند.27
با توجه به اسنادی که از تعداد کمی از آنها در این مقاله استفاده شده، بهتر است نویسندة محترم تاریخ فارسها را با دیدی بدون تعصب و بدور از هر گونه گرایش پان فارسیستی مورد ملاحظه قرار داده و ایرانی بودن را نه با معیار فارس بودن بلکه با معیار اسلام بسنجند، همچنین یادآوری کوچکی به نویسندة محترم داریم و آن اینکه با توجه به مقالة ایشان که در قسمتی از آن نوشتهاند: [ با توجه به نژاد مردم آذربایجان به راحتی میتوان نوع زبان آنها را نیز تعیین کرد] بهتر است در نظر داشته باشند که به هیچوجه نژاد یک ملت نشانگر زبان خاصی برای آن ملت نیست، چرا که در آن صورت در دنیا فقط چند زبان وجود داشت، نه هزاران زبان زندة کنونی و از بین رفته قبلی ، و نیز در قسمتی دیگر از مقاله ایشان به آمدن ترکان به این مناطق در قرون پنجم هجری اشاره میکنند که تعجب خواننده را برمیانگیزد، چرا که در آن صورت دروغ بودن شاهنامه فردوسی که سراسر توهین به ترکها است آشکار میشود. همچنین نویسندة محترم مطالب زیر را نیز در خاطر داشته باشند که یکی از نامدارترین جاسوسان بریتانیا در ایران که بانی و یکی از دست اندرکاران فعال تاریخ پان فارسیسم میباشد شاپور . جی . رپورتر است که با توجه به اسناد و مدارک موجود در آرشیو مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، میتوانید به حمایت انگلیسیها و اروپاییها نه از پان ترکیستها، بلکه از پان فارسیستها پی ببرید.28 در ضمن نویسندة محترم، پان فارسیسم را نیز در لیست پانهایی که تشکیل دادهاند، قرار دهند.
منابع
1 – نقدی بر کتاب زبان آذری نوشته دکتر جواد هیئت
2 - نقدی بر کتاب زبان آذری نوشته دکتر جواد هیئت
3 – سلماس در مسیر تاریخ ده هزار ساله – توحید ملک زاده.
4 – تاریخ دیرین ترکان ایران – پروفسور دکتر زهتابی و تاریخ ایلام – پی یئر آمیه (ترجمه شیرین بیانی) صفحات 3 ، 50 ، 51 ،60، 66 .
5 – آذربایجان در سیر تاریخ – صفحه 262 – تاریخ دیرین ترکان ایران – پرفسور زهتابی .
6 – تاریخ دیرین ترکان ایران – پروفسور دکتر زهتابی صفحه 94 .
7 – تاریخ دیرین ترکان ایران - پروفسور دکتر زهتابی صفحه95 .
8 – تاریخ ماد- دیاکونوف صفحه 100 .
9 – تاریخ ماد – دیاکونوف صفحه 210 .
10 – تاریخ دیرین ترکان ایران- پروفسور دکتر زهتابی.
11 – تاریخ آذربایجان – آ.ن قلی اوف صفحه 17 .
12 – تاریخ دیرین ترکان ایران- پروفسور دکتر زهتابی صفحه264 .
13 – زبان ترکی و لهجههای آن – دکتر جواد هیئت صفحه 25 .
14 – تحقیقات سازمان یونسکو در مورد زبانهای دنیا – هفته نامه امید زنجان چهارشنبه 20 خرداد 78 شماره 286 صفحه 3 .
15 – سیری در تاریخ زبان و لهجههای ترکی دکتر جواد هیئت صفحه 21 .
16 – تاریخ ماد – دیاکونوف صفحه 101 .
17 – تاریخ دیرین ترکان ایران - پروفسور دکتر زهتابی صفحه254 .
18 – تاریخ ماد – دیاکونوف صفحه 99 – و تاریخ دیرین ترکان ایران صفحه 95 .
19 – اشکانیان – دیاکونوف، ترجمه کشاورز صفحه 116 .
20 – ایران باستان – پیرنیا جلد یک صفحه 452 – 449 و تاریخ دیرین ترکان ایران – صفحه 637 .
21 – اشکانیان – دیاکونوف صفحه 8 .
22 – تاریخ ارومیه – احمد کاویانپور ص 55 – 54 .
23 – تاریخ اجتماعی ایران – مرتضی راوندی صفحه 616 – 611 .
24 – غیاث اللغات- صفحه 633 .
25 – مروج الذهب- جلد اول صفحه 231 .
26 – تاریخ گزیده حمد ا... مستوفی به اهتمام دکتر عبدالحسین نوابی - موسسه انتشارات امیر کبیر، تهران 1366 صفحه 30 .
27 – روزنامه جام جم – صفحه 7 – پنجشنبه 2 خرداد 1381 / سال سوم / شماره 586 .
28 – نشریه بهار – شنبه 24 اردیبهشت 1379
رکنالدین اوحدی مراغه ای در دوم فروردین ماه 654 - 15 رمضان
673 - ولادت یافت به احتمال زیاد ب خاطر ارادت و احترامی که برای اوحدی کرمانی ،
صوفی مشهور قائل بود ، تخلص خود را از صافی به اوحدی تغییر داد
تحصیل و سیر و سلوک در وادی عرفان را از دوره اقامتش در
مراغه آغاز کرد و در طی سفرهایی که داشت با بزرگان و عارفان مختلف آشنا شد و از
محضر هر یک توشعه ای برداشت ، مدتی نیز در اصفهان اقامت کرد . وقتی دوباره به آذربایجان
بازگشت سرودن اشعار را اغاز کرد و به تعلیم و ارشاد مشغول شد . به قول ریپکا ، اوحدی آموزش های
صوفیانه را به گونه ای هنرمندانه بیان کرده است . اوحدی نیمه دوم اسفند ماه 716 -
نیمه شعبان 738 هجری - در مراغه دیده از جهان فرو بست
آثار
ده نامه یا منطق العشاق
ششصد بیت دارد و بنا به درخواست خواجه نصیر الدین طوسی نگارش یافته است . موضوع آن نامه های عاشقانه ای است که دو دلداده برای یکدیگر نوشته اند . غزل های زیبا و لطیفی دارد . ساده و شیوایی آن در بین ده نامه های فارسی بارز و ممتاز است
چو آمد نامهٔ معشوق چالاک به عاشق، گفت
آن مهجور غمناک
غنوده بخت شد بیدار ما را مشرف کرد خواهد یار ما را
طرب پیوند خواهد کرد با دل روا گشت آنچه میجست از خدا دل
خنک دردی که درمانی پذیرد! خوشا کاری که سامانی پذیرد!
دیوان قصاید و رباعیات و غزلیات
شامل هشت هزار بیت است . موضوع قصاید ، پند و اندرز و مسائل عرفانی و اخلاقی است .غزل ها و رباعیات و ترجیع بندهای عمیق و فصیحی دارد و بسیار دلنشین و رسا و روان سروده شده اند
من که خمارم، به مسجدها مده را هم دگر کین
زمان میخوردم و در حال میخواهم دگر
محنت من جمله از عشقست و رنج از آگهی بادهای در ده، که
عقلم هست و آگاهم دگر
رحم بر گمراه و سرگردان نگفتی: واجبست؟ رحمتی بر من، که
سرگردان و گمراهم دگر
مدتی در بسته بودم دیده از دیدار خواب صورت او در خیال
آمد ز ناگاهم دگر
روی گندمگون او با من نمیدانم چه کرد؟ این همی دانم
که: همچون کاه میکاهم دگر
با زنخدانش مرا میلیست، میدانم که: زود خواهد افگندن به
بازی اندر آن چاهم دگر
هم ببخشیدی دلش بر نالهٔ شبهای من گر به گوش او رسیدی
ناله و آهم دگر
من که بر عشقم بریدستند ناف از کودکی چون توان از عشق
ببریدن با کراهم دگر؟
اوحدی امسال اگر آهنگ رفتن میکند گو: سفر میکن، که من
حیران آن ماهم دگر
مثنوی جام جم
این منظومه به لحاظ پرداختن به مسائل اجتماعی زمان و توضیح حقایق عرفانی از اهمیت خاصی برخوردار است . شاعر در این منظومه که بر وزن حدیقه ی سنایی سروده شده است ، علاوه بر توجهبه مفاهیم و موضوعات عرفانی ، با حساسیتی که نسبت به اوضاع اجتماعی دارد با بیانی ساده ، کمبود ها و نیازها را بیان کرده اشت .
جام جم مشتمل بر حدود پنج هزار بیت شعر است
پایداری به عدل و داد بود ظلم و شاهی،
چراغ و باد بود
خاک از ایشان چگونه مشک شو گر به دریا روند خشک شـود
خواب را گفتهای برادر مرگ چو بخسبی همی زنی درِ مرگ
دزد را شحنه راه و رخت نمود کشتن دزد بیگناه چه سود؟
دزد با شحنه چون شریک بود کوچهها را عسس چریک بود
نفس خود را بکش نبرد این است منتهای کمال مرد این است
آرامگاه
رکن الدین ابولحسن مراغی مشهور به اوحدی مراغهای عارف و شاعر پارسیگوی نامدار صاحب مثنوی معروف جام جم است که آرامگاهش در میان باغ سرسبزی واقع شدهاست. سنگ قبر اوحدی از سنگ کبود درست شدهاست. بر دیوار شمالی و جنوبی آن نام اوحدی و تاریخ فوت حک شدهاست. در سال ۱۳۵۲ از سوی انجمن آثار ملی ایران بنای جدیدی بر روی قبر مذبور احداث شده و سنگ مقبره قبلی را به موزه آرامگاه انتقال دادند.
موزهٔ اوحدی
در کنار مقبره اوحدی، موزه اوحدی واقع گردیدهاست. این موزه به علت اینکه شهر مراغه در دوره ایلخانیان مغول مقر حکومتی و پایتخت آنان بودهاست، عنوان موزه تخصصی ایلخانی را به خود اختصاص دادهاست. اشیاء موجود در این موزه شامل ظروف سفالی، سکه، کتابت، ظروف مفروغی، شیشه که کتیبههای باقی مانده از رصد خانه و سنگ قبور مربوط به دوران اسلامی است.
شبی پروانهای با شمع شد جفت چو آتش در فتادش خویش را گفت